محمد قمی Mohammad Qomi

سیاست، فرهنگ، هنر | Policy, Culture, Art | السیاسة، الثقافة، الفن
سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۰۹ ب.ظ

تلنگر به خودم

//bayanbox.ir/id/8753002292286649690?view


محمد قمی: بر صفحه کلید دست می کشم؛ مانند پیانسیتی که قبل از نواختن بر کلید های پیانو دست می کشد؛ مگر این که یاری ام کند در نواختن کلمات و جملات.

در مایه ی مشکلات "ماژور"(1) بنویسم و یا خنده های "مینور"(2)؟... "دشتی" بنویسم یا "اصفهان"؟... غم کعبه ی بدون مهدی را در وسعت "حجاز" تقریر کنم یا "نهاوندِ" خیالِ با مهدی بودن در سحر مکه را شرح کنم؟...

با خودم فکر می کنم که در مورد چه چیزی بنویسم؛... بگذار یک بار هم به خودم یورش بیاورم و بنویسم که چرا خستگی و بی حوصلگی ناشی از روزه را بهانه ی ننوشتن در باره ی فسفر سوزان در دل کودکان و مردم غزه می کنم؟ مگر آن ها روزه نیستند؟ آن ها با خون خود و با سمفونی مظلومیتشان که به آسمان می رسد، "غزه" را می نویسند و فریاد می کنند، در حالی که "آکورد های نامطبوعِ"(3) بنی صهیون که از آسمان می رسد، بیمارستانِ پر از مجروح و تن های سوزانده شده با فسفر دو هزار و اندی درجه را خراب می کنند!... چرا بهانه ی روزه داری بکنم و روز قدس بیرون نیایم به خاطر فرود آمدن گرمای تابستانه در حالی که مردم فلسطین بیرون می آیند در حالی که بمب ها و موشک ها از زمین و آسمان و دریا در فضای اعتدال! مدیترانه بر سرشان فرود می آیند؟... فکر می کنم مسلمانِ سنیِ مالکی مذهبِ عُمَر دوستِ با دستِ بسته نماز خوان، از آن زن یهودی - که در مملکت علی، خلخال از پایش کشیدند و بعد همان علی در باره ی اش فرمود که به خاطر این ظلم اگر از غصه بمیریم جای دارد -  اهمیتش بیشتر باشد؛ پس چرا من خودم را از خرید و مصرف کالاهایی که امروز بر سر فلسطین فرود می آید منع می کنم ولی وقتی که در خیابان و مغازه می بینم که با خیال آسوده و با افتخار کوکاکولا و نستله و پپسی خرید و فروش و مصرف می شود، نهی از قتل مسلمان ( و نه از منکر ) نمی کنم؟!... چرا من خودم را مسلمان می دانم و آرزوی "نهاوندِ" با مهدی بودن در سحر مکه را می نویسم ولی ندای "یا للمسلمین" را از طریق کالاهای صهیونیستی می شنوم؟! چرا در باره ی کوباندن و حمله به سرمایه های اسراییل در ایران اهمال و سستی می ورزم؟ چرا در باره ی کوباندن اسرائیلِ درون خود سستی کنم و در برابر اسرائیل مغازه ها، آن گونه که باید و شاید باشد عمل نکنم؟...

اکنون، مشکلِ "ماژور"، غزه است؛ پس نباید "مینورانه" در باره اش فکر بکنم و سخن بگویم و بنویسم...

خواستم به «خودم» تلنگر بزنم؛ شما که حماسه ساز نهم دی و روز های قدسید!...

1- بزرگ

2- کوچک

3- همان بمب ها و موشک ها...



نوشته شده توسط محمد قمی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
محمد قمی  Mohammad Qomi

بسم الله الرحمن الرحیم
* محمد قمی
* بنده عاصی خدا
* سطح سه حوزه
* کارشناسی ارشد علوم سیاسی
* کارشناسی ارشد علوم ارتباطات اجتماعی
* کارشناسی مدیریت امور فرهنگی
* علاقه مندی ها : عکاسی ، مهندسی فرهنگی ، نغمه سازی ، سیاست ، گرافیک ، شعر ...
* اولین مقاله سیاسی فرهنگی خود را در سن 16 سالگی به چاپ رساندم .
+ از نظرات سازنده و انتقادات منصفانه خود مرا بهره مند سازید .
ــ از این که اهل گذاشتن کامنت های نا سزا و بی ادبانه و ... نیستید متشکرم .

* MohammadQomi
* Favorites: Photography, Cultural Engineering, Music, Policy, Graphic, Poetry and etc
* My first article has been printed in a mass medium, when I was 16
* Please leave comments with appropriate contents

* محمد قمی
* المفضلات: فتوغرافی، الهندسة الثقافیة، الموسیقی، الساسة، الرسومات، الشعر و...
* نشرت مقالتی الاولی بوسیلة اعلامیة فی 16.
* شکرا لمراعتکم فی رعایة الادب و الاحترام فی التعلیقات.

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

تلنگر به خودم

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۰۹ ب.ظ

//bayanbox.ir/id/8753002292286649690?view


محمد قمی: بر صفحه کلید دست می کشم؛ مانند پیانسیتی که قبل از نواختن بر کلید های پیانو دست می کشد؛ مگر این که یاری ام کند در نواختن کلمات و جملات.

در مایه ی مشکلات "ماژور"(1) بنویسم و یا خنده های "مینور"(2)؟... "دشتی" بنویسم یا "اصفهان"؟... غم کعبه ی بدون مهدی را در وسعت "حجاز" تقریر کنم یا "نهاوندِ" خیالِ با مهدی بودن در سحر مکه را شرح کنم؟...

با خودم فکر می کنم که در مورد چه چیزی بنویسم؛... بگذار یک بار هم به خودم یورش بیاورم و بنویسم که چرا خستگی و بی حوصلگی ناشی از روزه را بهانه ی ننوشتن در باره ی فسفر سوزان در دل کودکان و مردم غزه می کنم؟ مگر آن ها روزه نیستند؟ آن ها با خون خود و با سمفونی مظلومیتشان که به آسمان می رسد، "غزه" را می نویسند و فریاد می کنند، در حالی که "آکورد های نامطبوعِ"(3) بنی صهیون که از آسمان می رسد، بیمارستانِ پر از مجروح و تن های سوزانده شده با فسفر دو هزار و اندی درجه را خراب می کنند!... چرا بهانه ی روزه داری بکنم و روز قدس بیرون نیایم به خاطر فرود آمدن گرمای تابستانه در حالی که مردم فلسطین بیرون می آیند در حالی که بمب ها و موشک ها از زمین و آسمان و دریا در فضای اعتدال! مدیترانه بر سرشان فرود می آیند؟... فکر می کنم مسلمانِ سنیِ مالکی مذهبِ عُمَر دوستِ با دستِ بسته نماز خوان، از آن زن یهودی - که در مملکت علی، خلخال از پایش کشیدند و بعد همان علی در باره ی اش فرمود که به خاطر این ظلم اگر از غصه بمیریم جای دارد -  اهمیتش بیشتر باشد؛ پس چرا من خودم را از خرید و مصرف کالاهایی که امروز بر سر فلسطین فرود می آید منع می کنم ولی وقتی که در خیابان و مغازه می بینم که با خیال آسوده و با افتخار کوکاکولا و نستله و پپسی خرید و فروش و مصرف می شود، نهی از قتل مسلمان ( و نه از منکر ) نمی کنم؟!... چرا من خودم را مسلمان می دانم و آرزوی "نهاوندِ" با مهدی بودن در سحر مکه را می نویسم ولی ندای "یا للمسلمین" را از طریق کالاهای صهیونیستی می شنوم؟! چرا در باره ی کوباندن و حمله به سرمایه های اسراییل در ایران اهمال و سستی می ورزم؟ چرا در باره ی کوباندن اسرائیلِ درون خود سستی کنم و در برابر اسرائیل مغازه ها، آن گونه که باید و شاید باشد عمل نکنم؟...

اکنون، مشکلِ "ماژور"، غزه است؛ پس نباید "مینورانه" در باره اش فکر بکنم و سخن بگویم و بنویسم...

خواستم به «خودم» تلنگر بزنم؛ شما که حماسه ساز نهم دی و روز های قدسید!...

1- بزرگ

2- کوچک

3- همان بمب ها و موشک ها...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی