« إن تنصروا الله ، ینصرکم و یثبت اقدامکم »
« اگر الله را یاری کنید ، یاریتان می کند و گام هایتان را استوار می کند »
محمد قمی
: سخن نه در باب یک دولت تازه بر سر کار آمده و نه دولت از سر کار رفته
است ؛ حتی سخن از یک فرد و یا افراد نیز نیست ... گفتار نوشتار ما از یک
نوع تفکر و از اندیشه است ! این خرد ، این سلول های خاکستر، این آرایه های
نا آراسته ، که در چنیش نهاد ها و گزاره ها بذر می افشاند و درو، " عمل "
می کند !...
ما اگر بر نام ها و نشان ها ،
می تازیم " گاهی " ، دلیل بر اصل بودن حضرات نیست ! ما با غیر از اندیشه "
لا اله الا الله " ( البته نه با قرائت طالبانی و وهابی ) مشکل داریم ،
داشتیم و خواهیم داشت . اگر ریشه را بزنیم ، شاخ و برگ دیگر برایمان شاخ
نمی شوند ! ما با هیچ هنرمندی دعوای شخصی نداریم ، با هیچ مدیری ، با هیچ
سیاست گذاری دعوای شخصی نداریم ؛ ما با غیر از اندیشه " لا اله الا الله "
مشکل داریم ، داشتیم و خواهیم داشت ؛ حال اسمش ، سکولاریزم ، لیبرالیسم ،
اومانیسم ، پارناسیزم و یا ایسم های دگر باشد .
لا اله الا الله !... یعنی
پرستیده ای جز الله نیست ؛ حضرت فرمود " قولوا لا اله الا الله تفلحوا " ؛
این فقط رستگاری در جهان واپسین نیست ، هم چنان که اسلام ، فقط دین آخرت
نیست . اسلام دین این جهان و آن جهان است ؛ البته که " الدنیا مزرعة الآخرة
" ... کسی که به " لا اله الا الله " ایمان واقعی داشته باشد ، دیگر هیچ
ایسمی برایش مکتب نیست ، جاده خاکی است ! چه خوب بود، "وزارت فرهنگ و هنر
لا اله الا الله" داشتیم و نه "ارشاد اسلامی" زیرا که خودتان بهتر می دانید
که " اسلام " چند نوع دارد ؛ آمریکایی ، متحجر و ناب ! و دوستان بی دوست و
یاور هرمونوتیک ، الی ما شاء الله می توانند از این واژه، معانی نو و تر و
تازه بیرون بیاورند !! نه ؟
انقلابی که در سال 57 شمسی در
سرزمین ایران اتفاق افتاد ، اقتصادی نبود ، به خاطر همین مردم مسلمان ، به
خاطر مسایل دشوار زندگی در حکومت پهلوی دست به انقلاب نزدند ؛ فرهنگی و
سیاسی بود ؛ فرهنگی به خاطر این که متدینین به دین اسلام از نوع سیاست های
ولنگ و باز حکومت در قبال احکام دین و حمایت آشکار و نهان از بی بند و باری
در حوزه ی فرهنگ و هنر از فرهنگ بیگانه و مخالف با مختصات اسلامی - ایرانی
، به ستوه آمده بودند . سیاسی بود به خاطر این که استقلال در تصمیم گیری و
دخالت در سرنوشت و حفظ کرامت برایمان یک " آرزو " شده بود . همه ی سنگر ها
یکی پس از دیگر در دستمان افتاد و ما ا... اکبر گویان با غرور و شادی مشت
ها و انگشتان به شکل V را به هم دیگر نشان می دادیم ولی ! ... ولی یک سگنر
کلیدی ، هنوز هم که هنوز است برایمان شاخ است ؛ همان شاخ و برگ هایی که در
اول این نوشتار یاد کردم که اگر ریشه اش بزنیم ، دیگر برایمان شاخ نخواهند
بود ؛ بله ! سنگر فرهنگ و هنر ! که هنوز فتح نشده است .
" لا اله الا الله " ، همان طور
که می دانیم ، یعنی " پرستیده ای جز الله نیست " ؛ تا این جای مطلب مشکلی
خاصی نمایان نیست ، یعنی کسی از مسلمانان با این مشکلی ندارند . فرهنگ و
هنر به هنگامی که مضاف به این کلام مقدس می شوند به این معناست که کسی که
معتقد به "لا اله الا الله" است ، نباید فرهنگی جز فرهنگ "الله" داشته باشد
و هنرش نیز باید در راستای این استراتژی و راهبرد کلی دین اسلام باشد .
این که نگارنده ، تأکید دارد که این عبارت مقدس به صورت "هیچ پرستیده ای جز
الله نیست " ترجمه شود به خاطر این است که بعضی از بزرگواران عرصه ی ترجمه
ی آیات قرآن ، به صورت "هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست " ترجمه می کنند که
به اعتقاد نویسنده ، دقیق نیست . واژه ی "اله" به معنای پرستیده (معبود)
است و نه به معنای "خدا" و واژه ی مبارکه ی "الله" ، اسم عَلَم است و معانی
و ریشه هایی برای آن بر شمرده اند که لزوما و دقیقا معنای "خدا" را ندارد .
کسی که فرهنگ "لا اله الا الله" را دارد ، دیگر به فرهنگ دگران چه کار
دارد ؛ فرهنگ بی خدایی و خود مداری ؟ اگر ما فرهنگی به نام فرهنگ "ایرانی"
داریم ، باید آن را در ذیل فرهنگ "لا اله الا الله" تعریف کنیم و باید
ببینیم کدام گوشه از این فرهنگ با این عبارت سازگار است و قبولش کنیم و
کدام نیست و نکنیم ؛ بله ! ملاک همان است که در وسط پرچم سه رنگمان می
درخشد و راه را برایمان نشان می دهد . فرهنگ " لا اله الا الله" یعنی این
که نگذاریم مطالب و محتواهایی چه درقالب مکتوبات و چه در قالب صوتی و
تصویری ، در راستای مخالفت با "الله" در جامعه منتشر شود چرا که "لا اله
الا الله" ! ... و کسی که مخالفت با "الله" می کند گویی که هوای نفسش را
"اله" خود قرار داده و هر گناهی ، یعنی این که ای "الله" ! تو پرستیده ی من
نیستی ! و در برابرت تکبر می ورزم !!
هنر ... و اما هنر ! هنر را
شاید به این گونه توان تعریف کرد : آن چه که در ذهن و مخیله هست را به
زیبایی در عالم خارج بیان و آشکار کرد . " شهادت ، هنر مردان خداست " ؛ این
عبارت را اگر هنرش را به شیوه ی مذکور معنا کنیم ، به این عبارت می شود که
مردان خدا ، پرده ی پندار دریدند ، یعنی همه جا غیر خدا ، یار ندیدند ...
شهید ، قبل از رسیدن به شهادت بر اساس اعتقادات محکم خویش ، کمر به جانبازی
در راه خدا می بندد و آن چه را که در ذهن خود است ( اعتقادات خویش ) در
سرانجام نیکی به نام شهادت آشکار می کند . هنر به دو صورت کلی رشته های
هنری و جنبه ی فلسفی و فکری هنر مورد بررسی قرار می گیرد . ما با بحث اول
کاری نداریم و دومی منظورمان است . در هنگامه ی هنر ، مانند برخی عرصه های
دیگر مصون از تفکرات روشنفکری و شبه روشنفکری نبوده و نیست ؛ به خاطر همین ،
برخی افرادی که فلسفه ی وجودی خودشان را فراموش کرده اند و به اصطلاح "خود
را گم کرده اند" ، از راه اصلی که راه خدا پنداری و خدا باوری است ، راه
انحرافی و یا همان جاده خاکی درست کرده اند و می کنند و هم خود و هم عده ی
دیگری را از راه به در می کنند .
از بین مکاتب انحرافی فکری در
حوزه ی هنر ، مسئله ی "هنر برای هنر " و یا "پارناسیزم" و یا
"پارناسیانیسم" است . جان کلام این نوع تفکر این است که نباید هنر را به
غیر هنر آلود و برای غیر هنر خواست . نا گفته پیداست که پیداست رگه های
اومانیسم و سکولاریسم و لیبرالیسم و شاید هم دگران از وجناتش ! ؛ اومانیسم ،
چون مسئله ی اومانیسم به انسان محوری می پردازد و وقتی که انسان ، محور شد
، هر چه که او خواست حق است و نه هر چه که خدا خواست ؛ به خاطر همین
پارناسیزم هم حق است ، چون انسان خواسته ! سکولاریسم ، چون بر اساس این
جاده خاکی ! جنبه ی اخلاقی و دینی از همه ی شئون زندگی از جمله سیاست ،
جداست و وقتی جدا باشد ، خود به خود پارناسیزم هم قد علم می کند و در
جامعه، طغیان بی دینی و ضد اخلاقی در قالب زیبای هنر به راه می اندازد .
لیبرالیسم ، چون ، جان کلامش اصالت آزادی است و هر کسی هر اشتباهی می تواند
کند ولی به دیگران کاری نداشته باشد و بر مبنای نوع تفکر لیبرالیسم است که
یک پارناسیست محتوای اشتباه خود را با جرأت می تواند در قالب هنر به
دیگران عرضه کند .
اصولا برای یک پارناسیست ، هنر ،
خدای اوست و نه خدای موسی و عیسی و محمد (ص) و همه چیز تحت لوای هنر تعریف
می شود . نا گفته پیداست که این نوع تفکر کاملا با "لا اله الا الله " در
تعارض است . از طرفی نیز ، اصولا آن خدایی که در قرون وسطی در اروپا منظور
بود واقعا شایسته ی فرار از آن بود ! ؛ چرا که نمایندگان خود خوانده ی چنین
خدایی ( کشیشان و کلا دستگاه کلیسای آن زمان ) از بس که رفتار خوبی ! با
بندگان داشتند ، خوب ! باید هم از هر چه خدا و روحانی و کلیسا و دین و مذهب
و این گونه واژگان متنفر می شدند . بعد از دوران وسطی که انقلاب صنعتی در
اروپا ایجاد شد ، رفته رفته ، انسان های مغرب زمین ، با خدای کشیشان کلیسا ،
خدا حافظی کردند و بعد نتایج بی خدایی و اومانیسم را هم زمان کنونی می
توانیم مشاهده کنیم .
شاید برای برخی از عزیزان که با
این نوع تفکر آشنا نباشند ، جالب باشد که بدانند که ، ویکتور هوگو ، یعنی
همان کسی برای رمان هایش کف و هورا خرج می شود ، موسس چنین نظریه ای است !!
هنر در ایران ، به دلایلی مانند
سال های طولانی شاهنشاهی و شاهان بی لیاقت و فاسد ، تحت تأثیر فضای شاه
دوستی و طغیان و طاغوت در برابر دین حق و "لا اله الا الله" بوده است و
هنوز هم هنر و هنرمند طاغوتی در ایران یافت می شوند ! پادشاهان برای اوقات
فراغت و می گساری و خوش گذرانیشان از استعداد های هنری کشور ، به نحو بدی
استفاده می کردند ؛ به همین دلیل ، هنر متعالی ، هرگز در سطح حکومت و کشور
داری ، بها داده نشد و اصولا به قول معصوم (ع) : الناس علی دین ملوکهم .
هنرمندان در ایران ، نوعا به دلیل همان مسئله ذکر شده ، لیبرال مسلک هستند
و نوعا برای احکام و قیود دین اسلام و مذهب شیعه دوازده امامی اهمیتی قائل
نیستند . این شرح حال ، شاید در کم ترین حالت برای خوش نویسان باشد و در
بیش ترین حالت برای موسیقی دانان و سینما گران ؛ زیرا خوش نویسان معمولا با
متون مذهبی و اخلاقی ارتباط تنگاتنگی دارند و از طرفی ، در پاره ای از
روایات وارده از جانب معصومین (علیهم السلام) ، خوش نویسانی را که عباراتی
هم چون آیات قرآن کریم را به خط خوش مزین می کنند ، مدح شده است . موسیقی
دانان و اهالی موسیقی نیز به خاطر مذمت اهل فساد در زمینه ی موسیقی در برخی
از روایات و فتاوای اکثر علمای شیعه مبنی بر حرمت موسیقی و بد بینی جامعه ی
مومنین به این مسئله و در نتیجه جدایی و بیگانگی این قشر از جامعه از متن
جامعه و پیدایش نوعی تفکر روشن فکری در میان اهالی موسیقی و از طرف دیگر ،
لیبرال بودن و غربی بودن اساتید این هنر و به طبع ، لیبرال بار آمدن
شاگردان این اساتید . سینما نیز به دلیل این که اصولا خاستگاه این هنر –
صنعت ، غرب بوده و از اول غربی بوده است و بالطبع ، افکار لیبرالی و سایر
ایسم های انحرافی از مسیر "لا اله الا الله" همراه این مورد وارد کشور شده ؛
آن هم در همان زمانی که در اول این بند به آن اشاره شد .
اما پارناسیزم ، در بین
هنرمندان این دو رشته – موسیقی و سینما – به همان دلایل فوق خواستار و طرف
دار بیشتری – شاید – داشته باشد ؛ البته این به آن معنا نیست که هنرمندان
این رشته ها "دانسته و با تابلوی هنر برای هنر " به فعالیت خود ادامه می
دهند ؛ شاید ... شاید ، نا خود آگاه ( به دلایلی هم چون تأثیر پذیری از
محیط و استاد و ... ) این چنین باشند ولی متأسفانه این گونه است !
از بین هنرمندان موسیقی و
سینمای ایران ، نگارنده می خواهد – از هر کدام – یکی را مورد بررسی کوتاه
قرار دهد و نسبتشان با مسئله ی پارناسیزم را تا حدودی و در ظرف مختصر این
مقاله مشخص سازد : آقایان محمد رضا شجریان و اصغر فرهادی .
آقای شجریان ، از پدر مذهبی و
خانواده ی مذهبی است و پدرش ظاهرا هم با موسیقی میانه ی خوبی نداشته است ؛
به خاطر همین هم بعد از گرفتن دیپلم ، برای ماندن در راه موسیقی ، با نام
مستعار ادامه می دهد . در میانه ی سال های حکومت طاغوت با دستگاه فاسد
فرهنگی و هنری آن زمان هم کاری می کند و برهه قبل از انقلاب ، صرفا به خاطر
« پخش آهنگ های مبتذل » قطع همکاری می کند و در زمان انقلاب ، سرود میهنی –
اما نه هم نوا با صدای قشر مذهبی انقلابی که بر گرفته از احساسات ملی
گرایان و لیبرالیست های جامعه – خواند و سپس بعد از سال های جنگ و در برهه ی
سال هایی که هنرمندانی که باورشان نمی شد که در "جمهوری اسلامی" بتوانند
فعالیت آزادانه ی اشتباه خود را بکنند ، وی نیز موازی ساختار شنکان سیاسی و
فرهنگی و هنری ، فضای بهتری را برای نشر آراء و آثار خود پیدا کرد . چند
سالی بود که او و برخی دیگر از هنرمندان هم فکر او ، بدون ذکر و اعتراف به
جنبه های مناسبی که انقلاب اسلامی برای امثال وی ایجاد کرده است ، نسبت به
برخی از کاستی ها و سلیقه مداری هایی که وجود داشت ، کلیت یک نظامی که به
پایش هزاران نفر ، جانباز و یا شهید شدند و یا شکنجه های وحشت ناک ستم شاهی
را تحمل کردند را زیر سئوال می بردند و حتی وی گاهی نسبت به فتاوای فقهی
علمای دین که عمر خودشان را برای به دست آوردن این فتاوا گذاشته اند متعرض
می شد ... ؛ و به قول امام مرحوممان : این انقلاب را همین پابرهنگان نگه
داشته اند و اگر نه در این میان مرفهین و بی درد ها فقط تماشاچی اند (نقل
به مضمون) . همین وضعیت ادامه یافت تا بعد از انتخابات سال 88 . در آن برهه
، شجریان پس از آن که "مراسم پرده برداری از چهره ی واقعی اش" را به
سرانجام رساند و مشخصا در حیطه ی خودش اقدامات ضد امنیت ملی و دشمن شاد کن (
از جمله ، ساخت قطعه ای برای جنبش بی سر سبز و "ظاهرا" شرکت در تجمعات
ساختار شکنانه ) انجام داد ، همکاری خود را با شبکه های دشمن علنی کرد ؛ تا
به آن جا که هم اکنون می توان در اینترنت عکس های مبتذل و حاکی از نوشابه
باز کنی وی با کارمندان « بی بی سی» و «من و تو» را مشاهده کرده و هم زمان
نتیجه ی پارناسیزم را با چشمان خود لمس کرد !
و اما آقای اصغر فرهادی . ابتدا
وی فیلم نامه نویس بوده و بعدا در مقام کارگردانی ظاهر گشته است . فیلم
های وی – مخصوصا آخرین فیلم هایش – علاوه بر داشتن درام قوی و نقاط فنی
قابل توجه ، دارای سیاه نمایی از جامعه ی ایران و از روابط اجتماعی خانواده
ی ایرانی است . نوع فیلم هایی که وی به نمایش جهانی رسانده ، با استقبال
بیگانگان دشمن و اعتراض دوستان دوست شده . حتی بر اساس برخی اطلاعات ، برخی
فیلم های وی با لابی به جمع فیلم های جهانی پیوسته است ... . هر کس از
روابط خانوادگی و اجتماعی ایرانی ها با خبر نباشد ، با دیدن فیلم های آقای
فرهادی ، هم از ایرانی بیزار می گردد و هم زمان ، تصویری را که رسانه های
بیگانه در مورد ایران به نمایش می گذارند ، قبول می کند . لابد شما هم عکس
های مربوط به وی در جشنواره های خارجی را دیده اید که با بعضی بانوان ... ؛
و اصولا یکی از تبعات طبیعی پارناسیزم ، عدم ولایت پذیری است ؛ آن جا
رهبری صریحا توصیه به دمیدن روح امید و نشاط به جامعه می کند و از هر کاری
که موجب یأس و نا امیدی و خمودگی افراد پرهیز کردند و آن جا که امام (رحمه
الله) فرمودند : اگر روزی آمریکا از ما تعریف کرد ما باید به خودمان شک
کنیم ... .
البته نا گفته پیداست که
نگارنده بر اساس ملاک "لا اله الا الله" نه با موسیقی کاملا مخالف است و نه
با سینما ؛ هم چنان که نگارنده معتقد است باید از گنجینه ی موسیقی ردیف
دستگاهی ایرانی در جهت شرعی و درست برای ساخت سرود های با تأثیر مثبت بر
جامعه برای نیل به اهداف با ارزش الهی و دینی و انسانی استفاده کرد و از
ظرفیت سینما که یک ظرفیت بسیار قوی است برای هنرمندانه نشان دادن تصویری
درست از دین اسلام و مذهب تشیع دوازده امامی و معرفی هنرمندانه شخصیت های
با ارزش ملی و مذهبی ، باید استفاده ی بهینه کرد .
هم چنان که در نخست ، آورده شد ،
آرزوی نگارنده ، بودن "وزارت فرهنگ و هنر لااله الا الله" به معنای واقعی
است . رهبر انقلاب ، مدت هاست که بر اهمیت مسئله ی فرهنگ و هنر تأکید می
ورزند و گاه و بی گاه ، نکاتی را درباره ی این باب متذکر می شوند " مگر که
گوش شنوایی پیدا شود ! " ؛ باری فرهنگ را مانند هوای پیرامون انسان قلم داد
می کنند که اگر آلوده شد ، فرد هم آلوده می شود و بار دیگر صراحتا فرهنگ
را چیزی گفتند که حاضرند در راه آن کشته شوند ؛ آری ! فرهنگ ما اسلام است ؛
فرهنگ ما ، « فرهنگ و هنر لا اله الا الله است » ، بوده است و خواهد بود .