محمد قمی  Mohammad Qomi

بسم الله الرحمن الرحیم
* محمد قمی
* بنده عاصی خدا
* سطح سه حوزه
* کارشناسی ارشد علوم سیاسی
* کارشناسی ارشد علوم ارتباطات اجتماعی
* کارشناسی مدیریت امور فرهنگی
* علاقه مندی ها : عکاسی ، مهندسی فرهنگی ، نغمه سازی ، سیاست ، گرافیک ، شعر ...
* اولین مقاله سیاسی فرهنگی خود را در سن 16 سالگی به چاپ رساندم .
+ از نظرات سازنده و انتقادات منصفانه خود مرا بهره مند سازید .
ــ از این که اهل گذاشتن کامنت های نا سزا و بی ادبانه و ... نیستید متشکرم .

* MohammadQomi
* Favorites: Photography, Cultural Engineering, Music, Policy, Graphic, Poetry and etc
* My first article has been printed in a mass medium, when I was 16
* Please leave comments with appropriate contents

* محمد قمی
* المفضلات: فتوغرافی، الهندسة الثقافیة، الموسیقی، الساسة، الرسومات، الشعر و...
* نشرت مقالتی الاولی بوسیلة اعلامیة فی 16.
* شکرا لمراعتکم فی رعایة الادب و الاحترام فی التعلیقات.

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است


محمد قمی : سخن از فرهنگ است و فرهنگ سخن . فرهنگ کشورم در بیان سخن . آبروی کشورم در گرو فرهنگش است و فرهنگ کشورم به اعتبار سخن . ملامت نکنید که ارتباط پژوهان ، فرهنگ را چیزی جز زبان ندانسته اند ؛ زبان گفتار ، زبان تصویر ، زبان صدا و ... . فرهنگ که پهلوی زبانان فرهنج اش می خواندند و ما به معنای علم و ادب و تعلیم و تربیت اش دانیم (1) ، به قدری مهم است که فرهنگ ما چیزی جز آیین ما – اسلام شیعه ی دوازه امامی – نیست و نخواهد بود .


فرهنگ، اما در کشور انقلابی ما همان است که پیر فقید جمارانی مان به آن گوش زد می کنند ؛ « فرهنگ مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیهای ملت است » (2) و یا « استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت می گیرد » (3) و آن جا که رهبر فرهیخته ام فرماید : « ایـن جـزو وظـایف دولـت اسلامى است که دراین آشـفته بازار احتمالى, یا حتى غیر آشفته بازار, در بازار عرضه فرهنگ وعقیده و اخـلاق, نگذارد عائله ى او یعنى ملت دچار گمراهى بشوند, یعنى همان احساسى را کـه انسان نسبت به زن و بچه خودش دارد, همان را باید نسبت به دیگران هم داشـته باشد »(4)  . فرهنگ در کلام امام و رهبری ، چیزی نیست شبیه ملعبه ی کودکان ، برنج طارم و یا اقتصاد تکنوکراتیزه! ؛ چیزی نیست شبیه کالاهای ظاهرا اساسی که وقت احتکار ، با تنظیم بازار بتوان سامان داد ؛ جان سخن است و آبروی و هستی ما .

به نظر شما حال فرهنگ چه طور است ؟ ... خوب است ؟ الحمدلله ! ... پس چرا من این قدر دارم قلم فرسایی می کنم و خودم را خسته و شما را آزرده ؟! من که باشم ؟ اگر خوب است پس این خون دل امام و رهبری برای یک جمهوری اسلامی دیگر است در جای دگر از این کاهکشان شیری لابد !! ... چه ؟! ... خوب نیست ؟ شما فکر نمی کنید تنتان به گروه فشار خورده باشد ؟! ... مگر نمی بینید که جان کَنندگان عرصه ی " کار فرهنگی " و یا " فرهنگ سازی " از بس دویده اند و وقت آه کشیدن هم ندارند ، این همه بیلان کاری وn  میلیارد میلیارد میلیارد در جهت همان کار فرهنگی ریخته اند و پاشیده اند ؟! (5) مگر نمی بینید که تا یک تقّ به یک توقّ دیگر مایل می شود آقایان ، داد فرهنگ می زنند و فرهنگ داااااااااد را در جامعه طنین افکن می کنند ، هان ؟! کافی است رهبری ، ذره ای از یک جایی در مکانی که ظاهرا از دست مدیر فرهنگی مربوطه در رفته است ، اظهار خوشنودی کنند ! ... تا مدت ها روزنامه ای نیست ، سایت خبری ای نیست و مصاحبه ای نیست که که در آن خود نمایی و لعن به منتقدین از جانب همان مدیر فرهنگی نباشد .(6) آری ! مسأله ، مسأله ی بیلان کار است و آمار های دهن پر کن ؛ برای چه ؟ برای پست ، برای مقام ، برای ترفیع . به قول شکسپیر : ماندن یا نماندن ، مسأله این است ! نه ؟!

راه حل چیست ؟ ... گروه فشار ؟! فشار از جانب مجلس و یا اصلاح چندین باره ی چندین قانون مندرس ؟ خون دل رهبری ؟ من این گونه فکر نمی کنم ! چرا ؟! ... چون این ها اگر اثری داشته باشند، مقطعی و گذراست و یا ناقص است و آن طور که باید و شاید باشد نیست و باید به دنبال ایجاد یک موج بود . آیا عیب نیست که در کشور ما که انقلابش ، یک انقلاب فرهنگی بود ، در عرصه ی مدیریت فرهنگی ، لنگ بزنیم ؟ آیا درست است که در مملکتی که رهبرش یک فرد فرهنگی و صاحب نظر در حوزه ی فرهنگ است ، این همه دستگاه فرهنگی ، از فرهنگ ، تنها بیلان کار بهفمند و کمیت و نه کیفیت ؟! آیا این که میلیارد ها میلیارد ، سرمایه ی ملی در قالب بودجه ی دستگاه های فرهنگی خرج شود بدون این که اثر بنیانی مثبت و محسوسی داشته باشد ، چیز صحیحی است ؟! در علم مدیریت ، مدیریت را گاه به « علم استفاده از کمترین منابع برای رسیدن به هدف » معنا کرده اند . حال شما حساب کنید که اگر مدیران کشور ، به این اصل اساسی مدیریت عمل می کردند ، چه می شد !... گر چه ما بهتر این را داریم : جهاد . جهاد یعنی تلاش . مجتهد را به خاطر این مجتهد می گویند که در راه فهم بیشتر و بهتر از دین تلاش می کند . جهاد در هر عرصه ای که به دست اندر کاران آن تزریق شد ، باعث گشایش مشکلات دوران های سخت گردید . جهاد دفاعی در عرصه ی دفاع مقدس و جهاد سازندگی در برهه  ی پس از جنگ و جهاد علمی در سال های اخیر از نمونه های خوب این قضیه است . جامعه ی ما تشنه ی جهاد فرهنگی است ؛ تشنه ی مردانی مانند همت و باکری و زین الدین و صیاد شیرازی و ... که واقعا بدون ادعا و با بیشترین بازدهی و با کمترین استفاده از منابع ، مجموعه ی زیر نظر خود را اداره می کردند .


اگر به حق در بین سازمان های فرهنگی کشور بنگریم ، بدون شک خواهیم دید که همه ی دستگاه ها و سازمان های فرهنگی یک طرف و صدا و سیما هم یک طرف . صدا و سیما به دلیل این که بر اساس تفسیری که شورای نگهبان قانون اساسی داده است (7) ، تنها " رادیو ، تلوزیون " کشور است که حق فعالیت را دارد و به خاطر این که هم صوتی و است و هم تصویری و مهم ترین و تأثیر گذار ترین رسانه ی کشور است و به خاطر حساسیتی که دارد بر اساس اصل 175 قانون اساسی (8) ریاستش توسط رهبر انتخاب می گردد . اما داشتیم در مورد جهاد فرهنگی صحبت می کردیم . قبل از انقلاب ، این سازمان بر اساس سیاست های آبگوشتی و ضد دین پادشاهی وقت ، وضعیتش مشخص بود . در بعد از انقلاب ، مدیران این سازمان تا توانسته اند به بحث کمیت پرداخته اند تا کیفیت ؛ چه در آن زمان که تنها دو شبکه ی تلوزیونی بود و چه اکنون که شماره ی تعداد از دست نگارنده در رفته است ! مدیران این سازمان همانند بسیاری از مدیران سازمان های فرهنگی دیگر در گیر و دار بیلان کار و روحیه ی ضد جهادی در عرصه ی گسترش و مدیریت فرهنگ و هنر لا اله الا الله (9) هستند . آرم صدا و سیما از دو " لا " و آرم جمهوری اسلامی و چشم چپ تشکیل شده است .(10) این دو " لا " به معنای نه به شرق و نه به غرب است . نگارنده به دنبال این نیست که بگوید مدیران این سازمان و سیاست گذاران آن دنباله روی سیاست های غرب اند ؛ ولی متأسفانه آن گونه که باید و شاید در عرصه ی گسترش و مدیریت فرهنگ و هنر لا اله الا الله موفق نبوده اند . ما الآن در یک جنگ نا برابر در عرصه ی رسانه ای دنیا هستیم . در یک شرایط جنگی قرار داریم که اگر غفلت کنیم قافیه را باخته ایم . اگر با سیاست بازی ، تجاهل ، سلیقه و نه حق مداری و تنگ نظری بخواهیم حکم رانی کنیم ، قافیه را باخته ایم . یک جهاد گر فرهنگی اگر مدیر باشد ، این طور نیست که شب و روز دم از " رسانه ی ملی " بزند ولی آن گونه که دلش بخواهد از سرمایه های فرهنگی ، هنری کشور استفاده کند .


« بدون جهاد، هیچ دشمنى از صحنه عقب‌نشینى نخواهد کرد، و جهاد هم جز با اتحاد و وحدت و هماهنگى، امکان‌پذیر نیست. جهاد، عبارت از جهاد نظامى، جهاد سیاسى و جهاد فرهنگى است. این هر سه، جهاد است. » نمی دانم وقتی که رهبری این جمله را در دیدار با اعضای حزب وحدت اسلامی افغانستان (11) ایراد می کردند ، نسبت به کیفیت کار سازمان های فرهنگی کشور به خصوص صدا و سیما ، چه نظری داشتند و اکنون چه نظری دارند ... ایشان صراحتا فرمودند که بدون جهاد ، دشمن عقب نشینی نخواهد کرد ؛ خوب ! این یعنی که اگر صدا و سیما جهادی عمل می کرد اکنون دشمن در عرصه ی رسانه ، عقب نشینی محسوس می کرد . ممکن است که سیاست گذاران این سازمان این گونه جواب بدهند که وقتی دشمن باعث قطع شبکه های ما بر روی ماهواره ها می شوند ، پس این جز نشانه ی عقب نشینی نیست ، که باید جواب داد اگر این مقدار موفقیت " شبکه های خبری " را نداشتید دیگر باید چه می گفتید ؟! تازه این موفقیت نسبی را " شبکه های خبری " ( مانند پرس تی وی و العالم ) داشته اند ، در موارد غیر خبری چه ؟! آیا وضعیت به گونه ای هست که مخاطب داخلی در صورتی که ماهواره هم برایش فراهم باشد، برنامه های صدا و سیما را ترجیح بدهد ؟... آیا برنامه ها و کیفیت آن ها دارای یک مقدار جذابیت و محتوای غنی هستند که صدا و سیما از بس از این حیث ، خوب عمل کرده باشد که مخاطب داخلی دیش ماهواره ی خود و رسیور آن را با دست خود از گیرنده جدا و دور انداخته باشد ؟! ... ممکن است که جواب دهند که بعضی به خاطر شبکه های غیر اخلاقی ، ماهواره می بینند که باید گفت مگر چه قدر از مخاطبان داخلی این گونه اند ؟ مگر این نیست که بر اساس برخی از تحقیقات حد اقل 30 الی 40 درصد دارای ماهواره اند ؟! یعنی این که ...؟!

جهاد فرهنگی پیشکش ! الآن متأسفانه به گونه ای شده است که اگر یک فردی که تا دیروز در برنامه های صدا و سیما با عظمت به عنوان کارشناس یاد می شد ، امروز به خاطر یک انتقاد کوچک ، از سوی حوزه ی ریاست ممنوع التصویر می شود !

بر اساس برخی منابع،(12) علاوه بر بودجه سالیانه ای که مجلس برای صدا وسیما تعیین می کند ، این سازمان از راه های دیگر هم چون فروش زمان پخش رادیو و تلویزیونی به تبلیغات بازرگانی، دریافت هزینه آبونمان از تمام مشترکان برق در ایران، دریافت مبلغی با عنوان عوارض توسعه شبکه صدا و سیما از فروش هر دستگاه تلویزیون، درآمد حاصل از روزنامه جام جم و ... کسب در آمد دارد . این در حالی است که گه گاهی ، مدیران این سازمان از کم بود بودجه می نالند؛ بدون این که توضیح دهند با همین منابع هنگفت تا کنون چه کارهایی کرده اند که باعث گسترش روز افزون فرهنگ و هنر لا اله الا الله شده باشد . الآن صدا و سیما و بسیاری دیگر از مدیران فرهنگی کشور در برزخ بین اندیشه ی بیلان کاری و اندیشه ی رهبری قرار دارند ! باید این پرسش اساسی را از ایشان پرسید که آیا اصلا به جهاد فرهنگی اعتقاد عملی دارند و یا این که " این خون دل امام و رهبری برای یک جمهوری اسلامی دیگر است در جای دگر از این کاهکشان شیری لابد !! "

پی نوشت ها :

1-      لغت نامه ی مرحوم دهخدا ، ذیل واژه ی " فرهنگ " .

2-      صحیفه امام خمینی « جلد ۳ » صفحه ۳۰۶ .

3-      صحیفه ی نور ج ۱۵ ص .۱۶۰ .

4-      در دیدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى؛ ۱۹ آذر ۱۳۷۹ .

5-      شما می توانید این گونه آه و ناله ها ! را هر هفته و هر روز به گونه ای از طریق رسانه ها مشاهده کنید .

6-      همان !

7-      حضرت‌ آیت‌الله یزدی

 

             عضو محترم‌ فقهاء شورای‌ نگهبان

 

عطف‌ به‌ نامه‌ مورخ‌ 2/4/1379 جنابعالی‌ مبنی‌ بر اینکه‌ آیا عبارت‌ «در صدا و سیمای‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌، آزادی‌ بیان‌ و نشر افکار با رعایت‌ موازین‌ اسلامی‌ و مصالح‌ کشور باید تأمین‌ گردد» که‌ در صدر اصل‌ یکصد و هفتاد و پنجم قانون‌ اساسی‌ آمده‌ است‌، می‌تواند به‌ وسیله‌ قانون‌ عادی‌ تشریح‌ و تعیین‌ گردد؟ و همچنین‌ آیا امکان‌ ایجاد و راه‌ اندازی‌ شبکه‌های‌ خصوصی‌ رادیو و تلویزیون‌ با توجه‌ به‌ اصل‌ چهل‌ و چهارم قانون‌ اساسی‌ وجود دارد یا خیر؟

موضوع‌ با توجه‌ به‌ مادة‌ (18) آئین‌نامه‌ داخلی‌ (شورای‌ نگهبان‌) در جلسة‌ مورخ‌ 6/7/1379 شورای‌ نگهبان‌ مطرح‌ و نظریة‌ تفسیری‌ شورا در خصوص‌ این‌ دو اصل‌ به‌ شرح‌ ذیل‌ اعلام‌ می‌گردد:

الف‌ _ نظریة‌ تفسیری‌ در خصوص‌ اصل‌ یکصد و هفتاد و پنجم قانون‌ اساسی:

«مطابق‌ اصل‌ یکصد و هفتاد و پنجم قانون‌ اساسی‌ در نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ صدا و سیما زیر نظر مستقیم‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ می‌باشد. بنابراین‌ سیاستگذاری‌، هدایت‌ و تدابیر لازم‌ در همة‌ ابعاد خصوصاً در راستای‌ تحقق‌ آزادی‌ بیان‌ و نشر افکار با رعایت‌ موازین‌ اسلامی‌ و مصالح‌ کشور در همة‌ شئون‌ و مراتب‌ که‌ در صدر اصل‌ مذکور به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ است‌ از اختیارات‌ اختصاصی‌ آن‌ مقام‌ می‌باشد.»

ب‌ _ نظریة‌ تفسیری‌ در خصوص‌ اصل‌ چهل‌ و چهارم قانون‌ اساسی:

«مطابق‌ نصّ صریح‌ اصل‌ چهل‌ و چهارم قانون‌ اساسی‌ در نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ رادیو و تلویزیون‌ دولتی‌ است‌ و تأسیس‌ و راه‌ اندازی‌ شبکه‌های‌ خصوصی‌ رادیوئی‌ و تلویزیونی‌ به‌ هر نحو، مغایر این‌ اصل‌ می‌باشد.

بدین‌ جهت‌ انتشار و پخش‌ برنامه‌های‌ صوتی‌ و تصویری‌ از طریق‌ سیستمهای‌ فنی‌ قابل‌ انتشار فراگیر (همانند ماهواره‌، فرستنده‌، فیبرنوری‌ و غیره‌) برای‌ مردم‌ در قالب‌ امواج‌ رادیوئی‌ و کابلی‌ غیر از سازمان‌ صدا و سیمای‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ خلاف‌ اصل‌ مذکور است.»

دبیر شورای‌ نگهبان _ احمد جنتی

8-      اصل‏ یکصد و هفتاد و پنجم ( اصلاحی 1368 ): در صدا و سیمای‏ جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏، آزادی‏ بیان‏
و نشر افکار با رعایت‏ موازین‏ اسلامی‏ و مصالح‏ کشور باید تأمین‏ گردد. نصب‏ و
عزل‏ رئیس‏ سازمان‏ صدا و سیمای‏ جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ با مقام‏ رهبری‏ است‏ و
شورایی‏ مرکب‏ از نمایندگان‏ رئیس‏ جمهور و رئیس‏ قوه‏ قضائیه‏ و مجلس‏ شورای‏
اسلامی‏ ( هر کدام‏ دو نفر ) نظارت‏ بر این‏ سازمان‏ خواهند داشت‏. خط مشی‏ و
ترتیب‏ اداره‏ سازمان‏ و نظارت‏ بر آن‏ را قانون‏ معین‏ می‏ کند.

9-      رجوع کنید به وبلاگ هنر ولایی و هنر ولایت، پست  فرهنگ و هنر لا اله الا الله : qomi313.persianblog.ir .

10-    دانشنامه ی ویکی پدیا – صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران .

11-   بیانات در تاریخ 22. 01 .69 .

12-   دانشنامه ی ویکی پدیا – صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران .

محمد قمی

« إن تنصروا الله ، ینصرکم و یثبت اقدامکم »

« اگر الله را یاری کنید ، یاریتان می کند و گام هایتان را استوار می کند »

 

محمد قمی : سخن نه در باب یک دولت تازه بر سر کار آمده و نه دولت از سر کار رفته است ؛ حتی سخن از یک فرد و یا افراد نیز نیست ... گفتار نوشتار ما از یک نوع تفکر و از اندیشه است ! این خرد ، این سلول های خاکستر، این آرایه های نا آراسته ، که در چنیش نهاد ها و گزاره ها بذر می افشاند و درو، " عمل " می کند !...

ما اگر بر نام ها و نشان ها ، می تازیم " گاهی " ، دلیل بر اصل بودن حضرات نیست ! ما با غیر از اندیشه " لا اله الا الله " ( البته نه با قرائت طالبانی و وهابی ) مشکل داریم ، داشتیم و خواهیم داشت . اگر ریشه را بزنیم ، شاخ و برگ دیگر برایمان شاخ نمی شوند ! ما با هیچ هنرمندی دعوای شخصی نداریم ، با هیچ مدیری ، با هیچ سیاست گذاری دعوای شخصی نداریم ؛ ما با غیر از اندیشه  " لا اله الا الله " مشکل داریم ، داشتیم و خواهیم داشت ؛ حال اسمش ، سکولاریزم ، لیبرالیسم ، اومانیسم ، پارناسیزم و یا ایسم های دگر باشد .

لا اله الا الله !... یعنی پرستیده ای جز الله نیست ؛ حضرت فرمود " قولوا لا اله الا الله تفلحوا " ؛ این فقط رستگاری در جهان واپسین نیست ، هم چنان که اسلام ، فقط دین آخرت نیست . اسلام دین این جهان و آن جهان است ؛ البته که " الدنیا مزرعة الآخرة " ... کسی که به " لا اله الا الله " ایمان واقعی داشته باشد ، دیگر هیچ ایسمی برایش مکتب نیست ، جاده خاکی است ! چه خوب بود، "وزارت فرهنگ و هنر لا اله الا الله" داشتیم و نه "ارشاد اسلامی" زیرا که خودتان بهتر می دانید که " اسلام " چند نوع دارد ؛ آمریکایی ، متحجر و ناب ! و دوستان بی دوست و یاور هرمونوتیک ، الی ما شاء الله می توانند از این واژه، معانی نو و تر و تازه بیرون بیاورند !! نه ؟

انقلابی که در سال 57 شمسی در سرزمین ایران اتفاق افتاد ، اقتصادی نبود ، به خاطر همین مردم مسلمان ، به خاطر مسایل دشوار زندگی در حکومت پهلوی دست به انقلاب نزدند ؛ فرهنگی و سیاسی بود ؛ فرهنگی به خاطر این که متدینین به دین اسلام از نوع سیاست های ولنگ و باز حکومت در قبال احکام دین و حمایت آشکار و نهان از بی بند و باری در حوزه ی فرهنگ و هنر از فرهنگ بیگانه و مخالف با مختصات اسلامی - ایرانی ، به ستوه آمده بودند . سیاسی بود به خاطر این که استقلال در تصمیم گیری و دخالت در سرنوشت و حفظ کرامت برایمان یک " آرزو " شده بود . همه ی سنگر ها یکی پس از دیگر در دستمان افتاد و ما ا... اکبر گویان با غرور و شادی مشت ها و انگشتان به شکل V را به هم دیگر نشان می دادیم ولی ! ... ولی یک سگنر کلیدی ، هنوز هم که هنوز است برایمان شاخ است ؛ همان شاخ و برگ هایی که در اول این نوشتار یاد کردم که اگر ریشه اش بزنیم ، دیگر برایمان شاخ نخواهند بود ؛ بله ! سنگر فرهنگ و هنر ! که هنوز فتح نشده است .

" لا اله الا الله " ، همان طور که می دانیم ، یعنی " پرستیده ای جز الله نیست " ؛ تا این جای مطلب مشکلی خاصی نمایان نیست ، یعنی کسی از مسلمانان با این مشکلی ندارند . فرهنگ و هنر به هنگامی که مضاف به این کلام مقدس می شوند به این معناست که کسی که معتقد به "لا اله الا الله" است ، نباید فرهنگی جز فرهنگ "الله" داشته باشد و هنرش نیز باید در راستای این استراتژی و راهبرد کلی دین اسلام باشد . این که نگارنده ، تأکید دارد که این عبارت مقدس به صورت "هیچ پرستیده ای جز الله نیست " ترجمه شود به خاطر این است که بعضی از بزرگواران عرصه ی ترجمه ی آیات قرآن ، به صورت "هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست " ترجمه می کنند که به اعتقاد نویسنده ، دقیق نیست . واژه ی "اله" به معنای پرستیده (معبود) است و نه به معنای "خدا" و واژه ی مبارکه ی "الله" ، اسم عَلَم است و معانی و ریشه هایی برای آن بر شمرده اند که لزوما و دقیقا معنای "خدا" را ندارد . کسی که فرهنگ "لا اله الا الله" را دارد ، دیگر به فرهنگ دگران چه کار دارد ؛ فرهنگ بی خدایی و خود مداری ؟ اگر ما فرهنگی به نام فرهنگ "ایرانی" داریم ، باید آن را در ذیل فرهنگ "لا اله الا الله" تعریف کنیم و باید ببینیم کدام گوشه از این فرهنگ با این عبارت سازگار است و قبولش کنیم و کدام نیست و نکنیم ؛ بله ! ملاک همان است که در وسط پرچم سه رنگمان می درخشد و راه را برایمان نشان می دهد . فرهنگ " لا اله الا الله" یعنی این که نگذاریم مطالب و محتواهایی چه درقالب مکتوبات و چه در قالب صوتی و تصویری ، در راستای مخالفت با "الله" در جامعه منتشر شود چرا که "لا اله الا الله" ! ... و کسی که مخالفت با "الله" می کند گویی که هوای نفسش را "اله" خود قرار داده و هر گناهی ، یعنی این که ای "الله" ! تو پرستیده ی من نیستی ! و در برابرت تکبر می ورزم !!

هنر ... و اما هنر ! هنر را شاید به این گونه توان تعریف کرد : آن چه که در ذهن و مخیله هست را به زیبایی در عالم خارج بیان و آشکار کرد . " شهادت ، هنر مردان خداست " ؛ این عبارت را اگر هنرش را به شیوه ی مذکور معنا کنیم ، به این عبارت می شود که مردان خدا ، پرده ی پندار دریدند ، یعنی همه جا غیر خدا ، یار ندیدند ... شهید ، قبل از رسیدن به شهادت بر اساس اعتقادات محکم خویش ، کمر به جانبازی در راه خدا می بندد و آن چه را که در ذهن خود است ( اعتقادات خویش ) در سرانجام نیکی به نام شهادت آشکار می کند . هنر به دو صورت کلی رشته های هنری و جنبه ی فلسفی و فکری هنر مورد بررسی قرار می گیرد . ما با بحث اول کاری نداریم و دومی منظورمان است . در هنگامه ی هنر ، مانند برخی عرصه های دیگر مصون از تفکرات روشنفکری و شبه روشنفکری نبوده و نیست ؛ به خاطر همین ، برخی افرادی که فلسفه ی وجودی خودشان را فراموش کرده اند و به اصطلاح "خود را گم کرده اند" ، از راه اصلی که راه خدا پنداری و خدا باوری است ، راه انحرافی و یا همان جاده خاکی درست کرده اند و می کنند و هم خود و هم عده ی دیگری را از راه به در می کنند .

از بین مکاتب انحرافی فکری در حوزه ی هنر ، مسئله ی "هنر برای هنر " و یا "پارناسیزم" و یا "پارناسیانیسم" است . جان کلام این نوع تفکر این است که نباید هنر را به غیر هنر آلود و برای غیر هنر خواست . نا گفته پیداست که پیداست رگه های اومانیسم و سکولاریسم و لیبرالیسم و شاید هم دگران از وجناتش ! ؛ اومانیسم ، چون مسئله ی اومانیسم به انسان محوری می پردازد و وقتی که انسان ، محور شد ، هر چه که او خواست حق است و نه هر چه که خدا خواست ؛ به خاطر همین پارناسیزم هم حق است ، چون انسان خواسته ! سکولاریسم ، چون بر اساس این جاده خاکی ! جنبه ی اخلاقی و دینی از همه ی شئون زندگی از جمله سیاست ، جداست و وقتی جدا باشد ، خود به خود پارناسیزم هم قد علم می کند و در جامعه، طغیان بی دینی و ضد اخلاقی در قالب زیبای هنر به راه می اندازد . لیبرالیسم ، چون ، جان کلامش اصالت آزادی است و هر کسی هر اشتباهی می تواند کند ولی به دیگران کاری نداشته باشد و بر مبنای نوع تفکر لیبرالیسم است که یک پارناسیست محتوای اشتباه خود را با جرأت می تواند در قالب هنر به دیگران عرضه کند .

اصولا برای یک پارناسیست ، هنر ، خدای اوست و نه خدای موسی و عیسی و محمد (ص) و همه چیز تحت لوای هنر تعریف می شود . نا گفته پیداست که این نوع تفکر کاملا با "لا اله الا الله " در تعارض است . از طرفی نیز ، اصولا آن خدایی که در قرون وسطی در اروپا منظور بود واقعا شایسته ی فرار از آن بود ! ؛ چرا که نمایندگان خود خوانده ی چنین خدایی ( کشیشان و کلا دستگاه کلیسای آن زمان ) از بس که رفتار خوبی ! با بندگان داشتند ، خوب ! باید هم از هر چه خدا و روحانی و کلیسا و دین و مذهب و این گونه واژگان متنفر می شدند . بعد از دوران وسطی که انقلاب صنعتی در اروپا ایجاد شد ، رفته رفته ، انسان های مغرب زمین ، با خدای کشیشان کلیسا ، خدا حافظی کردند و بعد نتایج بی خدایی و اومانیسم را هم  زمان کنونی می توانیم مشاهده کنیم .

شاید برای برخی از عزیزان که با این نوع تفکر آشنا نباشند ، جالب باشد که بدانند که ، ویکتور هوگو ، یعنی همان کسی برای رمان هایش کف و هورا خرج می شود ، موسس چنین نظریه ای است !!

هنر در ایران ، به دلایلی مانند سال های طولانی شاهنشاهی و شاهان بی لیاقت و فاسد ، تحت تأثیر فضای شاه دوستی و طغیان و طاغوت در برابر دین حق و "لا اله الا الله" بوده است و هنوز هم هنر و هنرمند طاغوتی در ایران یافت می شوند ! پادشاهان برای اوقات فراغت و می گساری و خوش گذرانیشان از استعداد های هنری کشور ، به نحو بدی استفاده می کردند ؛ به همین دلیل ، هنر متعالی ، هرگز در سطح حکومت و کشور داری ، بها داده نشد و اصولا به قول معصوم (ع) : الناس علی دین ملوکهم . هنرمندان در ایران ، نوعا به دلیل همان مسئله  ذکر شده ، لیبرال مسلک هستند و نوعا برای احکام و قیود دین اسلام و مذهب شیعه دوازده امامی اهمیتی قائل نیستند . این شرح حال ، شاید در کم ترین حالت برای خوش نویسان باشد و در بیش ترین حالت برای موسیقی دانان و سینما گران ؛ زیرا خوش نویسان معمولا با متون مذهبی و اخلاقی ارتباط تنگاتنگی دارند و از طرفی ، در پاره ای از روایات وارده از جانب معصومین (علیهم السلام) ، خوش نویسانی را که عباراتی هم چون آیات قرآن کریم را به خط خوش مزین می کنند ، مدح شده است . موسیقی دانان و اهالی موسیقی نیز به خاطر مذمت اهل فساد در زمینه ی موسیقی در برخی از روایات و فتاوای اکثر علمای شیعه مبنی بر حرمت موسیقی و بد بینی جامعه ی مومنین به این مسئله و در نتیجه جدایی و بیگانگی این قشر از جامعه از متن جامعه و پیدایش نوعی تفکر روشن فکری در میان اهالی موسیقی و از طرف دیگر ، لیبرال بودن و غربی بودن اساتید این هنر و به طبع ، لیبرال بار آمدن شاگردان این اساتید . سینما نیز به دلیل این که اصولا خاستگاه این هنر – صنعت ، غرب بوده و از اول غربی بوده است و بالطبع ، افکار لیبرالی و سایر ایسم های انحرافی از مسیر "لا اله الا الله" همراه این مورد وارد کشور شده ؛ آن هم در همان زمانی که در اول این بند به آن اشاره شد .

اما پارناسیزم ، در بین هنرمندان این دو رشته – موسیقی و سینما – به همان دلایل فوق خواستار و طرف دار بیشتری – شاید – داشته باشد ؛ البته این به آن معنا نیست که هنرمندان این رشته ها "دانسته و با تابلوی هنر برای هنر " به فعالیت خود ادامه می دهند ؛ شاید ... شاید ، نا خود آگاه ( به دلایلی هم چون تأثیر پذیری از محیط و استاد و ... ) این چنین باشند ولی متأسفانه این گونه است !

از بین هنرمندان موسیقی و سینمای ایران ، نگارنده می خواهد – از هر کدام – یکی را مورد بررسی کوتاه قرار دهد و نسبتشان با مسئله ی پارناسیزم را تا حدودی و در ظرف مختصر این مقاله مشخص سازد : آقایان محمد رضا شجریان و اصغر فرهادی .

آقای شجریان ، از پدر مذهبی و خانواده ی مذهبی است و پدرش ظاهرا هم با موسیقی میانه ی خوبی نداشته است ؛ به خاطر همین هم بعد از گرفتن دیپلم ، برای ماندن در راه موسیقی ، با نام مستعار ادامه می دهد . در میانه ی سال های حکومت طاغوت با دستگاه فاسد فرهنگی و هنری آن زمان هم کاری می کند و برهه قبل از انقلاب ، صرفا به خاطر « پخش آهنگ های مبتذل » قطع همکاری می کند و در زمان انقلاب ، سرود میهنی – اما نه هم نوا با صدای قشر مذهبی انقلابی که بر گرفته از احساسات ملی گرایان و لیبرالیست های جامعه – خواند و سپس بعد از سال های جنگ و در برهه ی سال هایی که هنرمندانی که باورشان نمی شد که در "جمهوری اسلامی" بتوانند فعالیت آزادانه ی اشتباه خود را بکنند ، وی نیز موازی ساختار شنکان سیاسی و فرهنگی و هنری ، فضای بهتری را برای نشر آراء و آثار خود پیدا کرد . چند سالی بود که او و برخی دیگر از هنرمندان هم فکر او ، بدون ذکر و اعتراف به جنبه های مناسبی که انقلاب اسلامی برای امثال وی ایجاد کرده است ، نسبت به برخی از کاستی ها و سلیقه مداری هایی که وجود داشت ، کلیت یک نظامی که به پایش هزاران نفر ، جانباز و یا شهید شدند و یا شکنجه های وحشت ناک ستم شاهی را تحمل کردند را زیر سئوال می بردند و حتی وی گاهی نسبت به فتاوای فقهی علمای دین که عمر خودشان را برای به دست آوردن این فتاوا گذاشته اند متعرض می شد ... ؛ و به قول امام مرحوممان : این انقلاب را همین پابرهنگان نگه داشته اند و اگر نه در این میان مرفهین و بی درد ها فقط تماشاچی اند (نقل به مضمون) . همین وضعیت ادامه یافت تا بعد از انتخابات سال 88 . در آن برهه ، شجریان پس از آن که "مراسم پرده برداری از چهره ی واقعی اش" را به سرانجام رساند و مشخصا در حیطه ی خودش اقدامات ضد امنیت ملی و دشمن شاد کن ( از جمله ، ساخت قطعه ای برای جنبش بی سر سبز و "ظاهرا" شرکت در تجمعات ساختار شکنانه ) انجام داد ، همکاری خود را با شبکه های دشمن علنی کرد ؛ تا به آن جا که هم اکنون می توان در اینترنت عکس های مبتذل و حاکی از نوشابه باز کنی وی با کارمندان « بی بی سی» و «من و تو» را مشاهده کرده و هم زمان نتیجه ی پارناسیزم را با چشمان خود لمس کرد !

و اما آقای اصغر فرهادی . ابتدا وی فیلم نامه نویس بوده و بعدا در مقام کارگردانی ظاهر گشته است . فیلم های وی – مخصوصا آخرین فیلم هایش – علاوه بر داشتن درام قوی و نقاط فنی قابل توجه ، دارای سیاه نمایی از جامعه ی ایران و از روابط اجتماعی خانواده ی ایرانی است . نوع فیلم هایی که وی به نمایش جهانی رسانده ، با استقبال بیگانگان دشمن و اعتراض دوستان دوست شده . حتی بر اساس برخی اطلاعات ، برخی فیلم های وی با لابی به جمع فیلم های جهانی پیوسته است ... . هر کس از روابط خانوادگی و اجتماعی ایرانی ها با خبر نباشد ، با دیدن فیلم های آقای فرهادی ، هم از ایرانی بیزار می گردد و هم زمان ، تصویری را که رسانه های بیگانه در مورد ایران به نمایش می گذارند ، قبول می کند  . لابد شما هم عکس های مربوط به وی در جشنواره های خارجی را دیده اید که با بعضی بانوان ... ؛ و اصولا یکی از تبعات طبیعی پارناسیزم ، عدم ولایت پذیری است ؛ آن جا رهبری صریحا توصیه به دمیدن روح امید و نشاط به جامعه می کند و از هر کاری که موجب یأس و نا امیدی و خمودگی افراد پرهیز کردند و آن جا که امام (رحمه الله) فرمودند : اگر روزی آمریکا از ما تعریف کرد ما باید به خودمان شک کنیم  ... .

البته نا گفته پیداست که نگارنده بر اساس ملاک "لا اله الا الله" نه با موسیقی کاملا مخالف است و نه با سینما ؛ هم چنان که نگارنده معتقد است باید از گنجینه ی موسیقی ردیف دستگاهی ایرانی در جهت شرعی و درست برای ساخت سرود های با تأثیر مثبت بر جامعه برای نیل به اهداف با ارزش الهی و دینی و انسانی  استفاده کرد و از ظرفیت سینما که یک ظرفیت بسیار قوی است برای هنرمندانه نشان دادن تصویری درست از دین اسلام و مذهب تشیع دوازده امامی و معرفی هنرمندانه شخصیت های با ارزش ملی و مذهبی ، باید استفاده ی بهینه کرد .

هم چنان که در نخست ، آورده شد ، آرزوی نگارنده ، بودن "وزارت فرهنگ و هنر لااله الا الله" به معنای واقعی است . رهبر انقلاب ، مدت هاست که بر اهمیت مسئله ی فرهنگ و هنر تأکید می ورزند و گاه و بی گاه ، نکاتی را درباره ی این باب متذکر می شوند " مگر که گوش شنوایی پیدا شود ! " ؛ باری فرهنگ را مانند هوای پیرامون انسان قلم داد می کنند که اگر آلوده شد ، فرد هم آلوده می شود و بار دیگر صراحتا فرهنگ را چیزی گفتند که حاضرند در راه آن کشته شوند ؛ آری ! فرهنگ ما اسلام است ؛ فرهنگ ما ، « فرهنگ و هنر لا اله الا الله است » ، بوده است و خواهد بود .

محمد قمی


عصر ایرانمحمد قمی : اخیرا سایت خبری دولتی "عصر ایران" نوشته ای با عنوان "اگر بعد از انتخابات 88 ..." را از فردی به نام " جعفر محمدی"  منتشر کرده و خبرگزاری چپ گرای " ایسنا " نیز آن را باز نشر داده است. در این مقاله سعی شده است مخاطب را با دیدگاه نگارنده در مورد وقایع انتخابات سال 88 و موارد بعد از آن، همراه کند و در نهایت مخاطب چنین برداشت کند که وقایع آن سال صرفا یک دعوای سیاسی مربوط به انتخابات بوده است و هر کس هم که با دیدگاه نگارنده و امثال وی در این مورد موافق نیست ، حتما یک عنصر ضد وحدت ملی و تفرقه افکن است و سران فتنه نیز باید مبنی بر استدلال های پیدا و پنهان نگارنده، بدون شرط و شروط آزاد گردند و لابد هم بعد از این همه بی قانونی و خلاف کاری به نحوی مدال هم به آن ها داده شود . در این نوشتار سعی کرده ام پاسخ موارد اشتباه وی را بدهم و در مواردی، نکاتی را یاد آوری کنم.
وی نوشته : « بخش قابل توجهی از مردم ایران، بر این باور بودند که در انتخابات تقلبی صورت نگرفته و بخش زیادی هم اصرار داشتند که در انتخابات ریاست جمهوری 88 تقلبی رخ داده است. از این دو گروه میلیونی، هیچ کدامشان، بیگانه و خارجی نیستند و همچنان در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و قرار است از این بعد هم در همین جامعه و در کنار همدیگر زندگی کنند. نه قرار است یک گروه، دیگری را نابود کند و نه بناست یکی از این دو از کشور مهاجرت کند. قرار هم نیست تا همیشه با تردید و کینه به هم بنگرند » ؛ کسانی که معتقد به عدم تقلب بوده اند، " بخش قابل توجه " نبوده اند، بلکه اکثریت مطلق بوده اند؛ همچنان که آن دسته که به وسیله ی سران فتنه و بوق چی های داخلی و خارجی آنان، شبهه ی تقلب در اذهان آنان به وجود آمده بود، "بخش زیاد" نبوده اند، بلکه اقلیت مطلق بوده اند. همه ی مردم با وجود این که گاه، اختلاف سلیقه شدیدی در مورد موارد سیاسی دارند، مردم اند و توده ی مردم؛ در مقابل این توده ی مردم علاوه بر سیاست مداران، چند سیاست باز هم قرار دارند که گه گاه، توده های مردمی را در راه اهداف خود، بازی می دهند.
همچنین نوشته : " نکته بعد اینکه هر دو طرف ماجرا، در دعوای انتخابات، عملکردی بی عیب و نقص نداشتند: اگر احمدی‌نژاد آن بی‌اخلاقی‌های زشت را در مناظره‌های زنده تلویزیونی انجام نمی‌داد..." این که حرمت مومن - بنا بر برخی از روایات - از حرمت کعبه بالاتر است، قطعی است ولی، از طرفی در برخی روایات دیگر هم داریم که بیت المال ، تحمل ضرر ها را ندارد و یا به این مضمون که هدر دادن بیت المال، چیزی مانند قتل نفس است! بنده یاد دارم در موقع تبلیغات قبل از انتخابات، ستاد موسوی اقدام به پخش تراکت هایی که روی آن چاپ شده بود " دروغ ممنوع " و بعد از آن هم ستاد احمدی نژاد هم در مقابل اقدام به پخش تراکت هایی با مضمون " دزدی ممنوع " کرده بود ...
نگارنده آورده : "اگر احمدی‌نژاد در میدان ولیعصر تهران، جشن پیروزی نمی‌گرفت و با ادبیات "خس و خاشاک" محورانه‌اش، مخالفان را تحقیر و تحریک نمی‌کرد" ؛ که باید گفت ظاهرا احمدی نژاد تمام آن کسانی که به موسوی رأی نداده بودند را "خس و خاشاک " نخوانده بود، بلکه صراحتا این را خطاب به آشوب طلبان و متمردان گفته بود .
همچنین : "اگر نیروهای لباس شخصی به سمت مردم تیراندازی نمی‌کردند..." که باید دید منظور نگارنده از این جمله، کدام مورد و در چه شرایطی بوده است .
و : "و در مقابل نیز شورای نگهبان، جانبداری آشکار از احمدی‌نژاد را کنار می‌گذاشت و بی‌طرفانه به اعتراضات رسیدگی می‌کرد" آیا منظور نگارنده از این جمله، حمایت از رییس جمهور قانونی کشور است و یا واکنش معترضانه به آشوب طلبی و بی قانونی عده ای ؟
نگارنده افزوده که : "اگر رهبران معترضان، به جای هدر دادن توان مردمی خود در خیابان‌ها، این انرژی عظیم را در قالب یک حزب فراگیر، قدرتمند، مطالبه‌گر و ملی هدایت می‌کردند تا دو سال بعد مجلس و چهار سال بعدتر، ریاست جمهوری و شوراها را بگیرند" که همان بهتر که این جنس افراد، «حزب فراگیر و قدرتمند» تشکیل ندادند! چرا که در آن صورت ، آن بلایی که آنان با بی قانونی و وحشی گری نتوانستند بر سر نظام و توده های مردم بیاورند، در صورت مذکور به صورت منسجم و هماهنگ و با قدرت بیشتر، آن بلا را بر سر جمهوری اسلامی و ولایت فقیه می آوردند !!
اما در مورد "اگر قاتلان ندا آقاسلطان و خواهرزاده موسوی و دیگران دستگیر و مجازات می‌شدند" اصولا باید گفت که این گونه کشته سازی ها ، «کشته سازی» بوده اند و در موارد واقعی هم این که «چه کسانی» و «با چه انگیزه ای» این کارها را کرده اند «شدیدا» محل بحث و تفحص است! ...
گر چه همیشه یک جای عمل کرد صدا و سیما لنگ می زند ولی این که گفته شود : "اگر تلویزیون به جای آنکه تریبون یک طرف ماجرا باشد و نمک بر زخم طرف دیگر بپاشد، «رسانه ملی» بود و اجازه می‌داد به جای آنکه معترضان در خیابان سخن بگویند، از رسانه ملی حرفشان را بزنند" باید متذکر شد که اولا سران فتنه که به گواهی چندین سند و مشاهده اصلا اهل گفت و گو و تعامل نبوده اند؛ حال بیاییم به آن فرصت گفت و گو و تریبون تلوزیون بدهیم که چه ؟! ( دقت کنید ) و دوم این که سران فتنه و آشوب طلبان کف خیابان اگر اهل منطق و فرهنگ بودند که رفتار های غیر مدنی و غیر اخلاقی و شرعی را از خود بروز نمی دادند و اصولا این گونه افراد را چه به «تریبون تلوزیون» ؟!
"حق و عدالت این نیست که تنها یک طرف ماجرا، هزینه و تاوان بدهد و طرف دیگر، نه‌تنها چهار سال دولت را تصاحب کند بلکه طلبکار و مدعی هم باشد" گویا نگارنده برای آشوب طلبان ویا به قول خاتمی و موسوی "خدا جویان " !! حق هم قایل هست که بحث از "هزینه و تاوان" می کند ! و از طرفی بسیار متعجبم از این که آورده « چهار سال دولت را "تصاحب" کند » و حرف از «طلبکاری و ادعا » نسبت به دولت قانونی بزند! گویی که وی نیز زیاد با متمردین از قانون، "نا همفکر و نظر" در مورد ادعای تقلب نیست! ...
وی پس از این همه، با پیش کشیدن اوضاع فعلی و ضرورت "وحدت"، تعریفی خود ساخته از این مفهوم ارایه کرده مبنی بر این که "وحدت ملی یعنی اینکه همه بگویند بیایید در عین اختلاف نظرهایمان، «با هم» وحدت کنیم" که باید پرسید وحدت با چه کسی ؟ در مورد چه چیز و یا چیز هایی ؟ آیا وحدت با کس و یا کسانی که عملا ولایت فقیه و سایر مبانی دینی و ملی را بازیچه ی خود قرار داده و دم از آن می زنند ولی در عمل ضد آن عمل می کنند، صحیح است ؟
هم چنین در پایان آورده که " منتقدان و معترضان به انتخابات 88، خردمندانه از گذشته عبور کرده‌اند و با «منطق زندگی» چشم به آینده دوخته‌اند اما همین مردم، انتظار دارند حماسه‌شان با همدلی‌های بیشتری پاسخ داده شود و پرونده انتخابات 88 بسته شود. آنچه در آن انتخابات و بعد از آن گذشت، نباید مانند غل و رنجیری بر پای جامعه سنگینی کند و مانع پرواز شود." البته، اگر منظور از «منتقدان و معترضان» همان خدا جویان موسوی و خاتمی و امثال این دو سیاست باز باشند، باید گفت که «خردمندانه» نه، بلکه با دماغی سوخته و آرزوهایی که بعدا به گور خواهند برد، از آن وقایع عبور کرده اند و بی «منطق زندگی عاقلانه و قانون مندانه» و با زندگی فلاکت بار و کوله باری از گناهان و بدهکاری های سنگین نسبت به ارزش ها و مردم و نظام، «چشم به آینده دوخته اند»! و اما، بسته شدن پرونده انتخابات 88، منوط به بسته شدن پرونده ی رسیدگی به سوابق اینان در یک دادگاه صالحه و صد البته "علنی" است و اصولا اگر این گونه بی شرمی ها و بی حیایی ها و بی قانونی ها در جای دیگری غیر از ایران انجام می شد، چه بلایی سر این گونه عناصر آورده می شد و اصولا هزینه فتنه گری و خبط به چنین بزرگی در کشور ما چه قدر است ؟! ... و همچنین گفتنی است ان شاء الله، با به کیفر رساندن هر کسی که مستحق کیفر است و اجرای عدالت و این که هر چیزی جای خود قرار بگیرد، «غل و زنجیر ها» از پای جامعه برداشته خواهد شد.
وی همچنین افاضه فرموده : "اینکه چند زندانی معدود باقی‌مانده از آن روزها که بعضاً به اواخر زندانشان هم رسیده‌اند یا موسوی و رهنورد و کروبی که در سنین کهنسالی‌اند، از حصر خانگی به در آیند، نه‌تنها چیزی از نظام کم نمی‌کند که بر ابهت و همبستگی‌اش با مردم می‌افزاید." که گیرم نظام از حق خود که همان "حق حکومت" باشد صرف نظر کند... یک سئوال از رییس جمهور حقوق دان می کنم؛ آیا حکومت دارنده ی حق و حقوق شهدای این 8 ماه و تمام آسیب دیدگان مادی و معنوی است که آیا در این موارد از حق خود بگذرد و یا نگذرد ؟!... و هم چنین ابهت نظام در اجرای عدالت است چرا که "حکومت با کفر باقی می ماند ولی با ظلم نه" و این که وظیفه ی ذاتی حکومت دفاع تمام عیار از عائله ی خود یعنی مردم است .
"این برای نظام زیبنده نیست که در تاریخ بنویسند چند منتقد یک انتخابات تا آخر عمرشان در حصر ماندند و در حصر درگذشتند. " اولا آیا زیبنده ی نظام، اجرای عدالت است و یا مماشات و اجازه ی دوباره سرحال آمدن مار سرما دیده ؟ و دوم این که "منتقد" ؟!!!! ...
از همین جا می گویم که هر کسی باید جواب گوی اعمال و سوابق گذشته و حال خود باشد ... چه احمدی نژاد و چه غیر او .
و آقای نگارنده ! من کاری تعریف شما و امثال خاتمی و دیگر سکولاریسم زده های دیگر از واژه ی "مردم" ندارم؛ اگر می خواهید نمود واقعی مردم ایران را ببینید، لطف کنید زحمت بکشید، عصر پنجشنبه ای سری به گلزار های شهدا بزنید...

محمد قمی

محمد قمی : تقدیم به همه ی خودمان که در یلدای غیبتیم :


http://qomi313.persiangig.com/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86-2.jpg


یلدا، شب عاشقان بیدل

یلدا، شب عقده های در دل

یلدا که شبی دراز دارد
صد در دل خود چه راز دارد!

سوز دل خواهری چه ها کرد...
هم عشق برادری چه ها کرد...

یلداست و این شعار دین است :
یلدا، شب اهل اربعین است

خواهر ز برادری جدا شد
چون تن ز جهان سری جدا شد

یک دل، ز چنان غمی چه خون گشت
یک عشق از آن چه لاله گون گشت!

یک لب که بگفت : ما رأیت
جز صورت دلدار، ما رأیت

یلداست و این شعار دین است
یلدا، شب اهل اربعین است

یک نغمه ز لب، دگر جدا ماند
از قافله ای، سه ساله جا ماند

یک دختری از تبار نیکان
آخر، شد از این سیاه زندان

یلداست و این شعار دین است
یلدا، شب اهل اربعین است

یلدا، شب انس تازیانه
" هر وقت، کسی کند بهانه "

بر جسم یتیم و بیوه گان هم
شلاق شده طبیب و مرهم ...

یلداست و این شعار دین است
یلدا شب اهل اربعین است ...

محمد قمی